خانه قدیمی، اشیاء نوستالژیک، موسیقی مرموز؛ نمایانگر داستان یک تعرض
فیلم “ترک عمیق” ساخته آرمان زرین کوب اگرچه سیر داستانی با پرداخت شخصیتی دقیقی دارد، اما داستان تلخی را بازگو میکند که سوژه تکراری دارد، اما زاویه دید کارگردان و بازی متفاوت و خاص هر دو نقش اصلی، فیلم را جالب توجه میکند.
ترک عمیق بهنوعی در زمره فیلمهای سایکودرام قرار میگیرد؛ بیمار روانی که در اثر قمار و الکل روح و روانش آنقدر پست و حقیر و کثیف شده که به نزدیکان خود که از محارم او هستند، تجاوز و دستدرازی میکند و تنها در تعریف ان ماجرا میگوید: «نفهمیدم چی شد!»
فخری؛ همسر محمود که گویا بیماریاش رو به وخامت است از مرکز مراقبتی به خانه منتقل میشود.
وقتی محمود با دوربین خود به دختر همسایه روبرویی نگاه می کند که در حال پهن کردن لباس روی بند رخت است، مخاطب حدسهایی در مورد شخصیت وی میزند که بعدا محقق میشود؛
فیلم ترک عمیق اگرچه سیر داستانی با پرداخت شخصیتی دقیقی دارد، اما داستان تلخی را بازگو میکند که سوژه تکراری دارد، اما زاویه دید کارگردان و بازی متفاوت و خاص هر دو نقش اصلی، فیلم را جالب توجه میکند.
گلچهره سجادیه بسیار نقش مقابل خوبی دربرابر رضا بابک ارائه کرده است؛او نقش یک شخصیت متنفر و بدون احساس را به خوبی ایفا کرده. شخصیتی که بتواند شوهرش را در خانه تحمل کند. به طوریکه که مخاطب متعجب میماند؛ از طرفی این دیوانگی و جنون آنی رضا بابک در مقابل سجادیه عجیب است؛ محمود گاهی درونگرا میشود و گوشهای کز میکند و گاهی نیز غیرقابل کنترل میشود و ناگهان کلت کمری پلیس را برداشته، شلیک میکند که به همکار پلیس جوانی که به خانهشان آمده برخورد میکند. این تغییر ناگهانی و تحول آنی در شخصیت محمود بسیار عجیب و دقیق است و کارگردان خیلی خوب این صحنهها را پرداخت کرده است.
ریتم فیلم به توجه به حساسیت و تلخی موضوع بسیار کند است تا بتواند داستان را در خلال روایت افشا کند.
ریتم پایین، کشش پایین بهدنبال دارد، اما آنقدر رضا بابک و گلچهره سجادیه در نقشهای خود خوب ظاهر شدند که مخاطب این طولانی و کشدار بودن را میپذیرد.
فضای سرد و طیف خاکستری خانه و رنگ لباسها برای القای سردی و تنفر میان فخری و محمود طراحی شده است؛ فخری می گوید: “تو عوضی هستی دوباره آبرومو تو همسایهها نبری! ”
این ارجاع به عوضی بودن مرد خانواده با پازل بیاعتمادی و دید زدن دختر همسایه با دوربین کامل میشود و شک مخاطب را برای حدسهایش درباره محمود برمیانگیزد.
* موسیقی ترسناک دلهرهآور در زمان خواب و اوهام؛ انگار محمود فک میکنه دیوار و سقف داره میاد رو سرش؛ توهم میزنه فخری میخواهد او را بکشد!
* موسیقی عنصر مهم و سازندهای در روایت داستانی دارد در فیلمی که تنها دو بازیگر در لوکیشنی واحد نقشهای آن را ایفا میکنند؛ گویی عنصری مکمل در سیر روایت داستان و فضاسازی فیلم است.
* اینکه آرمان زرین کوب، سریالی که خود تهیهکننده آن بوده را بهعنوان صدای پسزمینه در چند صحنه انتخاب کرده هم جالب است؛ (سریال مرگ تدریجی یک رویا)
* این که یک مرد آن هم پیرمرد بدبختی مثل محمود مدام تحقیر بشه و مورد بیمهری قرار بگیرد، اصلا خوشایند نیست؛ خیلی برای مخاطب تلخ است و حس بدی به او میدهد؛ اما وقتی میفهمد در پایان که محمود چهقدر غیر انسانی رفتار کرده است، به فخری حق میدهد از او متنفر باشد و بخواهد از دستش خلاص شود!
با لباس فخری توهم میزنه تانگو میرقصه
با ورود پلیس به خانه سه کاراکتر شدن
محمود تمام زندگیاش را در قمار و الکل از دست داده است. اگر رفیقاش نبود کل زندگیاشان را از دست میدادند؛ اوج داستان فیلم و گرهگشایی خیلی دیر اتفاق میافتد، معلوم شد که محمود زمانی به دختر زنش یعنی دخترخوانده خودش تجاوز کرده و دختر هم از رنج و عذاب این ماجرا خودکشی کرده است؛
پلیس به سراغ دوست زخمیاش رفت، ناگهان صدای شلیک اومد و پلیس سر رسید و محمود را بر روی زمین دید! در اینجا هم مشخص نشد محمود خودکشی کرده یا فخری بهش شلیک کرده است.
نویسنده: فاطمه خادمی